حسامحسام، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره
پیوند من و بهترینمپیوند من و بهترینم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

حسام حس خوش زندگی

نیم رخ زیبا ویک نیم روز هپلی مپلی

همیشه از دیدن نیم رخ زیبات لبخند  رو لبام میشینه عزیزترینممممممممممم اینجا داری پسر همسایه رو نگاه میکنی (داشت دوستشو دنبال میکرد)حیرت زده شده بودی فدای چشمات لپ لپک مننننننننننننننن هپلی مامان اینجا نهارت و نوش جان کردی صورتتو شستم همه جات و خیس کردم یه کم بازی و شیطنت بعد پیش به سوی پاکیزگی اینم یه مدل نشستن ...
6 دی 1394

اولین یلدای نفسمون

پسر نازم یلدات مبارک حس خوبیه که سال پیش این موقع تو وجودم بودی و امسال در کنارم بودن در کنارت تو همچین شبی برام خیلی شیرین و لذتبخش بود سال پیش این موقع 7 ماهه تو وجود مامان بودی و ما 2 تایی خونه مامانی(مامانه مامان)یلدا گرفتیم و امسال در کنارم خونه خودمون انشالله 100 سال از این یلداها ببینی پسرک شیطون من دیگه قشنگ پا میشی دستتو به هر جا که قابل دسترسه تکیه میدی و راه میری مثلا از مبل میگیری راه میری و بعد به انتهاش که میرسی دستتو میزاری رو میز و غیره از اواخر ماه هشت دستتتو میزاری رو روروئکت و خودتو میکشی بالا و به حالت واکر  و چرخ دستی (خخخخخ) روروئک به سمت جلو هدایت میکنی و دیگه زیاد دوس نداری سوارش بشی بیشتر به ...
3 دی 1394

دردونه مون 9 ماهگیت مبارک

90 ساله بشی جونمممممممممم عزیزم از2 روز قبل از 9 ماهه شدنت بیرون روی شدید گرفتی و الان که 9 ماهته و 2 روز گذشته هنوز خوب نشدی امروز از دکتر اومدیم خونه این عکسارو ازت گرفتم  دوس داشتم خوشحال خوشحال باشم ولی بخاطر حالت نبودم این ماه اصلا وزن نگرفتی اونم بخاطر حال بده این 2 روزته انشالله زودی خوب بشی من و بابایی هم از نگرانی دربیایم با اینکه بیرون رویت شدیده همچنان شیطونی میخندی اصلا بیتاب نیستی فقط روز اول خوب شیر نمیخوردی الان اونم خوب شده ولی همچنان حالت همونجوره یه چند وقت باید یه تغییری تو برنامه غذاییت بدم الان غذات شده موز و کته ماست دکترم بهت دارو داده که امیدوارم زودی اثر کنه از خدا میخوام هیچ بچه ای مریض نشه خ...
17 آذر 1394

دویست و پنجاه روز شیرین در کنارهم...تا پایان هشت ماهگی

فرشته ی من امروز وقتی میخوابوندمت داشتم به این فکر میکردم که حسام اگر دویست و پنجاه روزه شد براش یه پست هر چند کوتاه میزارم و تو همین فکر بودم که دیدم بله امروز بیست و هفتمه و حسام دقیقا دویست و پنجاه روزه ست کلی تو دلم ذوق کردم  با خودم گفتم حسام و میخوابونم بیدار شد ازش یه چنتا عکس میگیرم میزارم تو وبلاگش و این شد ماجرای این پست قشنگ من عکسا تو با تمام حسم و با ذوق زیاد گرفتم پی نوشت:بعد از گرفتن عکسا و گذاشتنشون تو وبلاگ رفتیم خونه حاجی ماما اونجا یه دفعه شروع کردی به چهار دست و پا رفتن با این حرکتت من و بابایی کلی ذوق زده شدیم و بابایی از اون لحظه فیلم گرفت از 6 ماهگی سینه خیز میرفتی ولی چهار دست و پا نه واین شد...
27 آبان 1394

رویش اولین مروارید حسام نازم

خوب بالاخره بعد از چند روز کلافگی و بی خوابی و بدخوابی مروارید کوچولوی حسام گلی در هشت ماه و پنج روزگیش در اومد هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا فرشته ی من امیدوارم دندونات همیشه سالم باشه و ازشون خوب نگه داری کنی مسواک فراموش نشه دندون یکی از نشانه های زیباییه عزیزم   اینم عکس مروارید کوچولو حسامی کلی عکس گرفتم چون نمیزاشتی یه عکس خوب بگیرم منم بیخیال شدم و نتیجه زحمتم شد این عکس اینم آش دندونی که زحمت پختشو مامان جونم کشیده بود(مرسی مامان مهربونم) واینم یه سری عکس از اوایل هشت ماهگی     ...
25 آبان 1394

هشت ماهگیت مبارک نفسم

هشتاد ساله بشی جونم   خوب حالا ببینم چجوری میخوام خرابش کنم !!!!!! بعد از کمی فکر کردن از اینجا شروع میکنم به به چه کردم من !!!!!قربون شیطنتم برم خودم و حالا خسته از ریخت و پاش عزیزم روزی هزار بار باید خدا رو شکر کرد بخاطر وجودت بودنت نفس کشیدنت خدایا شاکرم بخاطر نعمتت دوستت دارم جوری که نمیتونی درکش کنی ...
17 آبان 1394

روزمرگی های هفت ماهگی

فرشته ی نازم این ماه خیلی پر تحرک شدی همزمان با ورود  به هفت ماهگی هم ماما گفتنو یاد گرفتی هم دست زدن ا نقدر قشنگ ماما میگی که دلم ضعف میره برات پشت سره هم هی تکرار میکنی ماما ماما مخصوصا وقتی از بودن تو روروئک خسته میشی دستاتو باز میکنی با حالت گریه ماما میگی یعنی منو بردار اون لحظه س که میخوام بچلونمت یا وقتی از پرسه زدن رو فرش خسته میشی نگام میکنی ماما میگی وقتی برمیدارمت از زمین زود اروم میشی بعد شرع میکنی به دست زدن همچنان رو هوا دوچرخه میزنی وقتی میخوام بهت غذا بدم پاهات و میاری بالا محکم میکوبی رو زمین بعد میخندی خوب دردت میاد عزیزم نکن اینکارارو از دست زدن خودت خیلی ذوق میکنی وقتی هم من و بابایی تشویقت میکنیم به د...
10 آبان 1394

حسام در روز همایش شیرخواران

عزیزم قصد رفتن به همایشو داشتیم ولی برای بابا کار پیش اومد باید میرفت به کارش برسه این شد که ما تو خونه با تلویزیون همراه شدیم پسر گلم فرقی نمیکنه کجا باشیم مهم دل آدمه           یعنی اگر بدونی با چه مصیبتی این عکسارو ازت گرفتم یا دوربینو نگاه نمیکردی یا اینکه روسریتو از سرت در میاوردی چند بار این کارو تکرار کردی و من همین چنتا رو  تونستم گلچین کنم خدایا به حق طفل شش ماهه امام حسین نگهدار همه بچه ها باش نزار درد بکشن مریض بشن واسه یه مادر خیلی سخته و به حق همین روز عزیز فرزند سالم و صالح قسمت همه آرزومندان بشه ...
24 مهر 1394

هفت ماهگیت مبارک فرشته ی مامان

هفت ماهگیت مبارک پسر بینظیرم انشالله 70 سالگیت عزیزم قشنگم نفسم عمرم  16 مهر روز کودک بود و با یک روز تاخیر روزت مبارکککککک نه اینکه فکر کنی یادم رفت نه!چون امروز میخواستم برات پست بزارم ترجیح دادم همین امروز این روز خجسته رو بهت تبریک بگم البته دیروز تو گوشت زمزمه کردم خودت که شاهدی     امروز خیلی لجبازی کردی اصلا دوست نداشتی ازت عکس بگیرم همش میخواستی سنگ هارو  برداری من نمیزاشتم لج میکردی اینجا چون نزاشتم خودتو لوس کردی مجبور شدم سرگرمت کنم دوباره عکس بگیرم   این گل قشنگو آناهیتا روزی که بدنیا اومدی برات آورده بود خیلی دوست داشتم یه عکس با این گ...
18 مهر 1394