اولین یلدای نفسمون
پسر نازم یلدات مبارک حس خوبیه که سال پیش این موقع تو وجودم بودی و امسال در کنارم
بودن در کنارت تو همچین شبی برام خیلی شیرین و لذتبخش بود
سال پیش این موقع 7 ماهه تو وجود مامان بودی و ما 2 تایی خونه مامانی(مامانه مامان)یلدا گرفتیم و امسال در کنارم خونه خودمون
انشالله 100 سال از این یلداها ببینی
پسرک شیطون من دیگه قشنگ پا میشی دستتو به هر جا که قابل دسترسه تکیه میدی و راه میری مثلا از مبل میگیری راه میری و بعد به انتهاش که میرسی دستتو میزاری رو میز و غیره
از اواخر ماه هشت دستتتو میزاری رو روروئکت و خودتو میکشی بالا و به حالت واکر و چرخ دستی (خخخخخ) روروئک به سمت جلو هدایت میکنی و دیگه زیاد دوس نداری سوارش بشی بیشتر به هل دادن روروئک علاقه داری
البته الان دیگه سوار شدن تو روروئک خیلی خطری شده چون سرتو همچین میاری بیرون که چند بار نزدیک بود با سر بخوری زمین
وقتی هم بیرون روروئک وامیستی سرتو میبری تو نشیمنگاه روروئکت و این حرکتت خیلی خنده داره
کنجکاویت به حد اعلا رسیده و این باعث شد که کل خونه رو ایمن کنیم و جاهای خطرناک و بپوشونیم و آینه رو ثابت کنیم رو دیوار
همه دکوریهامو جمع کردم تا بتونی راحت هر جا که میخوای بری و من دیگه نگران حالت نباشم و الان دیگه تقریبا خونمون امن شده واست پس راحت به شیطنتات ادامه بده
از وقتی وارد ماه 9 شدی خیلی وابستگیت به مامان زیاد شده هر جا میرم چشمات دنبالمه
پشت سرم خیلی گریه میکنی نمیزاری به کارام برسم و من این و اصلا دوس ندارم
همش باید بغلت کنم تا آروم بگیری
وقتی نصف شب از خواب بیدار میشی گریه میکنی و وقتی منو میبینی زودی میای طرفم منم بغلت میکنم و کلی لذت میبرم که حس امنیت بهت میدم
فعلا همینا یادم میاد اگر بازم چیزی یادم افتاد میام همینجا مینویسم
پی نوشت:9 ماه و 16 روزت بود که اومدم وبلاگتو به روز کردم فرداش یعنی 9 ماه و 17 روز بودی که روروئکتو جمع کردیم کاری کردی که دیگه راضی به نبودش شدیم.
حالا پیش به سوی عکس
دوستان نی نی وبلاگی عزیزم یلدای همگی مبارک
اولین یلدای حسام وسالگرد عقدمون
نقطه ای از خونه که حسام و باباش از 2 ماهگی به بعد وقت رفتن بیرون از خونه عکس میگیرن
حسام برای اولین بار جیگر خور میشود
همچین با ولع ملچ ملوچ میکردی کلی کیف کردیمو بهمون چسبید
تو همیشه بخند
حسام متعجب و متفکر