روزمرگی در 13/5 ماهگی
بازم مامان اومد ولی با عجله اخه اینروزا غیر از شیطنت هم بهم وابسته ای هم دوس داری وقت بیشتری و پیشت صرف کنم به خاطرهمین زیاد وقت نمیکنم بیام خاطراتتو بنویسم
دیگه یواش یواش کارایی که ازت میخوام و انجام میدی مثلا دست زدن لی لی حوضک بای بای کردن میگم سرتو بزار رو بالش لا لاکن زودی گوش میدی یا میگم اسباب بازیتو بده میدیقربون پسر حرف گوش کنم
میگم بگو داداش میگی دادا
همچنن به کنترل سیم برق علاقه نشون میدی و زیاد میونه ای با اسباب بازی نداری یه کم که بازی میکنی دلتو زودی میزنه
همیشه باید پیام بازرگانی شبکه جم جونیور و برات بزارم تا غذاتو خوب بخوری منم بخاطرهمین ضبطش کردم که همیشه حاضر داشته باشم تا میزارم میگم حسام بیا پیر مرد مهربون زود میای بغلم همچین خیره میشی و دوس داری که دهنتو تا جایی که میتونی باز میکنی تا نهار و شامتو نوش جان کنی
وفتی میگم حسام بوس بفرست دستتو میزاری جلوی دهنت بو میکشی
وقتی بابا از خونه میخوادبره بیرون پشت سرش گریه میکنی که منم با خودت ببر
هر کی میاد خونمون یا اگر جایی باشیم کسی از در بخواد بره بیون دستاتو باز میکنی و میخوای بغلت کنه باهاش بری بیرون
وقتی میگم حسام مامان و ناز کن میگی (نا . نا)بعئ نا تبدیل به زدن میشه
و در نهایت عکسای عشقممممممممممممممممممم
البته این عکسا برای 1 ماهه اخیره یعنی از اوایل 13 ماه تا اواخر 13 به ترتیب میزارم
من فدای شیرین کاری هات شدم
اینجا رو زمین نشسته بودی هر کاری میکردم بلند نمیشدی
میخواستی دوربین و از دستم کش بری
خیره به کوچه
در حال آفتاب گرفتن(به چی فکر میکنی؟)
در حال خوردن بستنی
خوردن که چه عرض کنم همش و مالیدی به سر و صورتت اصلا نخوردی
کلی تغییرات انجام دادیم آی شیطون
کار هر روزته
فدای قیافه ی نازت برم من این عکستو خیلی دوس دارم
از بس شیرینی پشه ها نزاشتن یه جای سالم رو صورتت بمونه دستات که بدتر
خونه مامانی (مامان مامان) در حال سرک کشیدن به فریزر
و درانتها تنت همیشه سالم باشه عزیزتر از جانم
حسامی بدون همیشه و تا ابد من و بابا خیلی خیلی دوست داریم
اولویت زندگیمون تویی شیطون شیرینم