روزمرگی های هفت ماهگی
فرشته ی نازم این ماه خیلی پر تحرک شدی همزمان با ورود به هفت ماهگی هم ماما گفتنو یاد گرفتی هم دست زدن انقدر قشنگ ماما میگی که دلم ضعف میره برات پشت سره هم هی تکرار میکنی ماما ماما
مخصوصا وقتی از بودن تو روروئک خسته میشی دستاتو باز میکنی با حالت گریه ماما میگی یعنی منو بردار اون لحظه س که میخوام بچلونمت یا وقتی از پرسه زدن رو فرش خسته میشی نگام میکنی ماما میگی وقتی برمیدارمت از زمین زود اروم میشی بعد شرع میکنی به دست زدن
همچنان رو هوا دوچرخه میزنی وقتی میخوام بهت غذا بدم پاهات و میاری بالا محکم میکوبی رو زمین بعد میخندی خوب دردت میاد عزیزم نکن اینکارارو
از دست زدن خودت خیلی ذوق میکنی وقتی هم من و بابایی تشویقت میکنیم به دست زدن همچنان به کارت ادامه میدی
الان چند روزه بب بب میگی مثل اینکه ایندفعه میخوای دل بابا رو ببری و سورپرایزش کنی
قیافه تم نسبت به قبل جا افتاده تر شده قشنگ بزرگ شدنتو دارم احساس میکنم و این خیلی حس خوبی بهم میده
محرم امسال من و شما به همراه دایی جون رفتیم خونه حاجی بابا(بابای مامان)بودن در کنار خانواده همیشه بهم آرامش داده و میده خصوصا محرم که خیلی دوس داشتم اونجا باشم و قسمت شد و رفتیم ولی بابا نتونست بیاد چون خودشون اینجا هیئت داشتن
عزاداری همگی قبول باشه مخصوصا مامانای نی نی وبلاگی انشالله سایه تون همیشه همه جا بالا سره بچه هاتون باشه و از بودن در کنارشون لذت ببرین
انقدر شیطون شدی که اصلا یه جا بند نمیشی همش دوس داری ولت کنم بری به همه جا سر بزنی
تمام جاهای تنگ وباریکه خونه رو پیدا کردی زیر میز میری پشت مبل میری
نمیدونم چه علاقه ای به سیم برق و تلفن و کنترل داری اصلا هم برات تکراری نمیشه پریز کامپیوترمو همش میکشی درمیاری دوباره وصل میکنم بازم تکرار میکنی الان دیگه جلوشون بالش گذاشتم که نبینی کاری کردی که بعضی جاهارو ببندم که دستت به وسایل خطرناک نرسه
و حالا از اسباب بازیات بگم که دیگه دوس ندار ی باهاشون بازی کنی و همشون برات تکراری شده ترجیح میدی با سیم بازی کنی تنها چیزی که برات تکراری نیس دندونیته
هنوزم که هنوزه همه چیو میزاری دهنت هر چیزی که دم دستت باشه جابش اینجاست که از هیچیم بدت نمیاد
اصلا نمیزاری یه عکس خوب ازت بگیرم خیلی عکس میگیرم تا بتونم یکیشو انتخاب کنم ولی اخر باز به دلم نمیشینه اصلا ثابت نمیمونی که یکیش خوب بیفته
فعلا دیگه از شیرین کاریات چیزی یادم نمیاد اگر یادم افتاد همینجا دوباره میام مینویسم
یه سری عکس گرفتم ازت بازم میخوام بگیرم بعد همشو باهم بزارم زیر همین پست
تا آماده شدن عکسهای بعدی فعلا خداحافظ
من اومدم
اینم حسامو باباییش
نمونه ای از شیطنتات
و در آخر خروج
قربون قیافه ی انگشت به دهن
7ماه و29 روز
خوب بخوابی قشنگ من