دیدار با بزرگ فامیل.رویش چهارمین مروارید.کوتاهی مو
پسر قشنگم برای هر کدوم از این توضیحات باید پست جدا میزاشتم ولی باور کن انقدر وقت کم میارم اصلا هم نمیدونم روز و شبم چطور میگذره همش با تو سرگرمم خیلی هم شیطونی میکنی همش باید دنبالت باشم ببینم چیکار میکنی کجا میری که مبادا خدایی نکرده زمین بخوری.خیلی هم بهم وابسته ای جالبه برای خودت بازی میکنی تا میام از پیشت تکون بخورم گریه میکنی نمیزاری به کارام برسم حتی برای خودم به سختی غذا درست میکنم شبم که میشه منتظر میشم بابا بیاد بعد مشغول غذا درست کردن میشم یه چند وقت بود که غریبه میدیدی گریه میکردی ولی خداروشکر این عادت از سرت افتاد و الان دیگه گریه نمیکنی اول یه کم تو بغل خودم نگهت میدارم تا عادت کنی بعد میزارمت زمین و به راحتی بغل همه میری همینطوری بمون امیدوارم همیشه اجتماعی بمونی
اصلا پیشم نمیشینی که بخوام بهت چیزی یاد بدم یا با اسباب بازیات بازی کنیم خودت تنها بازی میکنی هنوزم زیاد به اسباب بازی علاقه نشون نمیدی بیشتر سیم موبایل علاقه داری
تا الان هم کلمه بابا مامان ننه دده آب دیزززززززززززز رو بلدی وقتی بهت میگم حسام ماشینتو بده اگر مشغول بازی باهاش باشی تو دستت باشه به طرفم میگیری و میدی البته بیشتر به بابا میدی تا مامان
3 تا دندون داری با هم در میاری یکیش که کامل اومده بیرون در 10 ماه و 9 روزگی الهی بمیرم خیلی هم اذیت شدی اصلا هم وزن اضافه نکردی تازه لاغر هم شدی سلامت باشی اینا همه حل شدنیه عشقممممممممممممممممم
هفته ای که گذشت با مامانی خاله ها و بابایی رفتیم پیش مامان بزرگ عزیزم(عمه ی بابا)جالبه ایشون بزرگترین فرد فامیل بابا و شما کوچیکترین فرد فامیل هستین منم از فرصت استفاده کردم و یه عکس یادگاری ازتون گرفتم فدای جفتتون
10 ماهو 14 روزت بود که بابا گیر داد باید ببرمش آرایشگاه موهاش مرتب بشه این شد که شما اولین آرایشگاه رفتنو تجربه کردی عزیزم بابایی دوس داشت شما خیلی مو داشتی ولی برعکس موهات کمه تصمیم گرفتیم ببریم آرایشگاه موهات وکوتاه کنه تا یه دست دربیاد امیدوارم تا عید دوتا دونه شویدت تبدیل به 4 تا دونه شوید بشهبعد که بردیمت اصلا گریه نکردی جالبه هم میخندیدی هم اینور اونورو با تعجب نگاه میکردی بعد که کارآقای آرایشگر تموم شد بابا آوردت بیرون میخواستم دولوپی قورتت بدم انقدر قیافت بامزه و خنده دار شده بود
ولی در کل خیلی تغییر نکردی چون موهات قبلشم خیلی زیاد نبود
مامان کیان جون ببین مثل من حساسیت به خرج نده عکسای جیگرمونو بزار ببینیم خخخخخخخخخ
الان این پست و میبندم بعد که وقت کردم میام عکساتو میزارم اگر باز چیزی یادم اومد میام اضافه میکنم
دوست دارم پسر عزیزتر از جونم منوبابایی عاشقتیممممممممممممممممممممممممممممم
مامان بزرگ عزیزم(عمه ی بابایی)و حسام جون
حسام وماهور جونمممممم بغل بابای حسام
سومین مروارید نازت (بالا سمت چپ)
چهارمین مرواریدت(بالا سمت راست)
ریخت و پاش کردن شروع میشود