حسامحسام، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
پیوند من و بهترینمپیوند من و بهترینم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

حسام حس خوش زندگی

عکسای 11 ماهگی

1394/11/28 22:47
نویسنده : مامان حسام
290 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به پسر شیطونم  مامانی الان که شروع کردم به نوشتن شما تو خواب نازی امشب شما 11 ماهو 11 روزته که اومدم عکساتو بزارم تو وبلاگت و اینم بگم که کولاک کردی خیلی خیلی شیطونی کردی خرابکاری و ...

بعد مدتها رکورد زدی یعنی 9ساعت بکوب بیدار بودی و دائم در حال شیطنت و اینور اونور رفتن اصلا آروم یه جا نمیشینی!!! خسته نباشی جونممحبت

خوب از کارای این ماهت بگم که با ورودت به 11 ماهگی ایستادن رو دو تا پاهات و یاد گرفتی و تایم ایستادنت روز به روز داره بیشتر میشه و مامان و بابا ذوق زده خوشمزهخیلی دوس دارم تا عید راه بیفتی انشالله که اینطورم میشه وامروز که 11 روز از 11 ماهگیت میگذره بعد اینکه وایستادی تونستی یه قدم به جلو برداری ولی بعدش زود نشستی انگار ترسیدی یا برات این حرکت  آشنا نبود

کلمه هایی که بلدیو وقتی بهت میگم تکرار کن شما هم زودی میگیبوسآفرین پسر حرف گوش کن منتشویق

وقتی من و بابا حرف میزنیم یا میخندیم شما برای اینکه جلب توجه کنی بلند بلند میخندی قهقهه میزنی که بهت توجه کنیمخندونکمحبتبوس و اینم بگم که خیلی ناز میکنی برامون ادا درمیاری میخندی و البته گریه هم میکنی و اونم خیلی زیاد جدیدا یاد گرفتی وقتی چیزیو می خوای ولی بهت نمیدیم یا نمیتونی برداری انقدر گریه میکنی تا بدستش بیاری یعنی گریه یه جور سلاح شده برات شاکی

به سختی بهت غذا میدم همش روتو برمیگردونی حتما باید با یه چیز (حتما هم باید جدید باشه یا خیلی ازش خوشت بیاد)سرگرمت کنم تا حواست بره سمت اون وسیله تا شما غذاتو نوش جان کنی سخته ولی با جون و دل اینکارو میکنم تا یه وقت احساس گرسنگی نکنی و امیدوارم این اخلاقتم ترک شه وغذاتو  با لذت بخوری

کشوهارو میکشی و هر چی توش هس میریزی بیرون منم جلوی کشوهارو بستم که هرروز اینکارو تکرار نکنی ولی تا میام یه چیز از تو کشو بردارم با سرعت نور میای سمتم تا باز بریزی بیرونخندونک

شال روسری چادر پارچه وهر چیزی شبیه اینا ببینی میندازی رو سرت بعدا میکشی پایین دالی موشه بازی مکنه باهامون خوشمزه ی من

روروئکتو چند وقت بود جمع کرده بودیم ولی دوباره تصمیم گرفتیم بازش کنیم تا یه وقت که کار ضروری پیش میاد برامون اقلا بدونیم کجایی راضی

جالبه وقتی بعد مدتهاروروئکو دیدی برات خیلی تعجب برانگیز بود و جدید

وقتی توش نشستی اصلاتکون نخوردی یه کم که گذشت یخت آب شد تونستی یواش یواش باهاش حرکت کنی ولی اون موقع که مدام سوارش میشدی خبره شده بودی ومیخواستی از روش سقوط کنی ما هم بخاطرهمین جمع کرده بودیم ولی الان دیگه مثل اون موقع نیستی انگار یه کم یادت رفته البته الانم سوارش نمیشی بیشتر هلش میدی یا موزیکشو روشن میکنی و بازی میکنی و یه وقتا هم خودم میزارمت در حد5 دقیقه توش بمونی ولی زودی کلافه میشی و میارمت بیرون

ولی یه روزایی باهات کاری ندارم میزارم هر کاری دوس داری بکنی و حس کنجکاویت کمتر بشهآرام

بی هوا میای یهویی گازمون میگیری و وقتی میگیم این کارو نکن درست نیس بهت بر میخوره گریه میکنی و انتظار داری بازم بیای طرفمون و دوباره اونکارو تکرار کنیترسو

بازم اگر چیزی یادم اومد میام اینجا ثبتش میکنم

 

بعد از خوردن یه سوپ خوشمزه

مامان برات شکلک درمیاره شما هم خودتو برام لوس میکنیبغل

بهت گفتم حسام چیکار میکنی سرت به کارت گرم بود یهو نگام کردی منم از فرصت استفاده کردم

 

 

جلوی همه پریزای برقو بستیم تا یه وقت نری سمتشون نمونش تو عکس مشخصه و تو این عکس عسلی و

کشیدی بیرون و شیشه شودراوردی خیلی هم کنجکاو بودی

سرتو میزاری رو روروئک موزیکو گوش میدی و برات جالبه که صدا چقدر نزدیکه

گریه الکی ولی اشکات سرازیرمیشهغمگین

اصلا من برای چی داشتم گریه میکردم ؟خودمم نمیدونم!!!!!

طبق معمول برات شکلک دراوردم خندیدیزبان

11ماه و 10روز در حال لا لا کردن

الانم که تو خواب نازی

خوب بخوابی شیرینمخواب

پسندها (6)

نظرات (2)

مامانی مینا
1 اسفند 94 18:24
ای جانم دیگه چیزی به یکسالگیت نمونده عزیز دلم. منم دقیقاً به ماهان این مدلی و بعضاً با روش های پیچیده تر و شدید تر غذا میدم.
مامان حسام
پاسخ
الان دیگه یاد گرفتم میزارمش رو اوپن اشپزخونه کلی چیز می زمیریزم جلوش بازی میکنه منم بهش غذا میدم وقتی مشغوله خوب میخوره خداروشکر
کیان
9 اسفند 94 9:18
کار هات همه با مزه هستش حسام جون مخصوصا وقتی خودتو لوث میکنی فکر کنم تا قبل عید بتونی راه بری راستی یادت باشه چند روز دیگه که می خوای واکسن بزنی قبلش استامینوفن بخوری که زیاد اذیت نشی پسر زرنگ
مامان حسام
پاسخ
مرسی کیان جون خودت که خیلی بامزه ای ممنون از راهنماییتون.درست حدس زدین حسام راه افتاد