عکسای 11 ماهگی
سلام به پسر شیطونم مامانی الان که شروع کردم به نوشتن شما تو خواب نازی امشب شما 11 ماهو 11 روزته که اومدم عکساتو بزارم تو وبلاگت و اینم بگم که کولاک کردی خیلی خیلی شیطونی کردی خرابکاری و ...
بعد مدتها رکورد زدی یعنی 9ساعت بکوب بیدار بودی و دائم در حال شیطنت و اینور اونور رفتن اصلا آروم یه جا نمیشینی!!! خسته نباشی جونم
خوب از کارای این ماهت بگم که با ورودت به 11 ماهگی ایستادن رو دو تا پاهات و یاد گرفتی و تایم ایستادنت روز به روز داره بیشتر میشه و مامان و بابا ذوق زده خیلی دوس دارم تا عید راه بیفتی انشالله که اینطورم میشه وامروز که 11 روز از 11 ماهگیت میگذره بعد اینکه وایستادی تونستی یه قدم به جلو برداری ولی بعدش زود نشستی انگار ترسیدی یا برات این حرکت آشنا نبود
کلمه هایی که بلدیو وقتی بهت میگم تکرار کن شما هم زودی میگیآفرین پسر حرف گوش کن من
وقتی من و بابا حرف میزنیم یا میخندیم شما برای اینکه جلب توجه کنی بلند بلند میخندی قهقهه میزنی که بهت توجه کنیم و اینم بگم که خیلی ناز میکنی برامون ادا درمیاری میخندی و البته گریه هم میکنی و اونم خیلی زیاد جدیدا یاد گرفتی وقتی چیزیو می خوای ولی بهت نمیدیم یا نمیتونی برداری انقدر گریه میکنی تا بدستش بیاری یعنی گریه یه جور سلاح شده برات
به سختی بهت غذا میدم همش روتو برمیگردونی حتما باید با یه چیز (حتما هم باید جدید باشه یا خیلی ازش خوشت بیاد)سرگرمت کنم تا حواست بره سمت اون وسیله تا شما غذاتو نوش جان کنی سخته ولی با جون و دل اینکارو میکنم تا یه وقت احساس گرسنگی نکنی و امیدوارم این اخلاقتم ترک شه وغذاتو با لذت بخوری
کشوهارو میکشی و هر چی توش هس میریزی بیرون منم جلوی کشوهارو بستم که هرروز اینکارو تکرار نکنی ولی تا میام یه چیز از تو کشو بردارم با سرعت نور میای سمتم تا باز بریزی بیرون
شال روسری چادر پارچه وهر چیزی شبیه اینا ببینی میندازی رو سرت بعدا میکشی پایین دالی موشه بازی مکنه باهامون خوشمزه ی من
روروئکتو چند وقت بود جمع کرده بودیم ولی دوباره تصمیم گرفتیم بازش کنیم تا یه وقت که کار ضروری پیش میاد برامون اقلا بدونیم کجایی
جالبه وقتی بعد مدتهاروروئکو دیدی برات خیلی تعجب برانگیز بود و جدید
وقتی توش نشستی اصلاتکون نخوردی یه کم که گذشت یخت آب شد تونستی یواش یواش باهاش حرکت کنی ولی اون موقع که مدام سوارش میشدی خبره شده بودی ومیخواستی از روش سقوط کنی ما هم بخاطرهمین جمع کرده بودیم ولی الان دیگه مثل اون موقع نیستی انگار یه کم یادت رفته البته الانم سوارش نمیشی بیشتر هلش میدی یا موزیکشو روشن میکنی و بازی میکنی و یه وقتا هم خودم میزارمت در حد5 دقیقه توش بمونی ولی زودی کلافه میشی و میارمت بیرون
ولی یه روزایی باهات کاری ندارم میزارم هر کاری دوس داری بکنی و حس کنجکاویت کمتر بشه
بی هوا میای یهویی گازمون میگیری و وقتی میگیم این کارو نکن درست نیس بهت بر میخوره گریه میکنی و انتظار داری بازم بیای طرفمون و دوباره اونکارو تکرار کنی
بازم اگر چیزی یادم اومد میام اینجا ثبتش میکنم
بعد از خوردن یه سوپ خوشمزه
مامان برات شکلک درمیاره شما هم خودتو برام لوس میکنی
بهت گفتم حسام چیکار میکنی سرت به کارت گرم بود یهو نگام کردی منم از فرصت استفاده کردم
جلوی همه پریزای برقو بستیم تا یه وقت نری سمتشون نمونش تو عکس مشخصه و تو این عکس عسلی و
کشیدی بیرون و شیشه شودراوردی خیلی هم کنجکاو بودی
سرتو میزاری رو روروئک موزیکو گوش میدی و برات جالبه که صدا چقدر نزدیکه
گریه الکی ولی اشکات سرازیرمیشه
اصلا من برای چی داشتم گریه میکردم ؟خودمم نمیدونم!!!!!
طبق معمول برات شکلک دراوردم خندیدی
11ماه و 10روز در حال لا لا کردن
الانم که تو خواب نازی
خوب بخوابی شیرینم