حسام سه ماهه شد

سلام حسام گلی مامان

امیدوارم همیشه تنت سالم باشه

ماشالله خیلی زبل شدی و تحرکت زیاد شده مامان جون روز به روز دارم بزرگ شدنتو میبینم

خنده هات بهم نیرو میده خیلی خوشرو هستی وقتی از خواب بیدار میشی تا بهت نگاه میندازم میخندی خداروشکر خیلی آرومی بچه آروم داشتن خودش یه نعمته

خوب حالا بگم از مسافرتی که رفتیم: 2ماه و 25 روزت بود که برای تعطیلات خرداد ماه با بابایی حاجی ماما عمه و شوهر عمه رفتیم سرعین

اینم عکساش

حسامی اصلا اذیتمون نکردی اکثرا خواب بودی

انقدر گل بودی که تا آخرین روزی که اونجا بودیم کلی باهامون همکاری کردیم اصلا اذیت نکردی همین باعث شد خیلی به منو بابایی خوش بگذره

بعد اینکه برگشتیم بردمت مرکز بهداشت برای چکاب 3 ماهگی وزنت 5750 و قدت 59 بود که خانم ماما زیاد راضی نبود حالا قرار شده 2هفته دیگه ببرمت انشالله که رو بهترین قسمت نمودار قرار بگیری

3 ماه و 11 روزت بود که برای اولین بار غلت زدی ماشالله خیلی هم پر جنب و جوشی انقدر دست و پا میزنی که آخرش خودت کم میاری شروع میکنی به نق زدن که گشنمه خوابم میاد

حسام وقتی تعجب میکنه

در کل خیلی خوش خواب هستی و خواب و به همه چی ترجیح میدی قربونت برم که مثل مامانت خوابالویی

الان دیگه وقتی رو تشکت میزارم عروسکارو با دست و پات شوت میکنی خیلی هم ذوق میکنی

دستای کوچولوت برای نگه داشتن اشیا مسلط شده.وقتی میخوام روت پتو بکشم زودی پتورو میکشی رو سرت یا یه گوششو میزاری دهنت

انگشتای دستتو میزاری تو دهنت چنان ملچ ملوچی را میندازی که یکی ندونه فک میکنه ما گشنه نگهت میداریم یه موقعهایی هم انگشتاتو تا ته میبری تو حلقت که یهو عق میزنی خوب مامانی مگه مجبوری

الانم که دارم برات مینویسم تو خواب نازی

خدارو هر روز شکر میکنم بخاطر هدیه زیبایی که بهم عطا کرد